English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8420 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
allure U تطمیع کردن شیفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
infatute U شیفتن شیفته کردن
mashing U خمیر کردن شیفتن
mash U خمیر کردن شیفتن
mashes U خمیر کردن شیفتن
mashed U خمیر کردن شیفتن
bribing U تطمیع کردن
bribes U تطمیع کردن
bribed U تطمیع کردن
bribe U تطمیع کردن
buy U تطمیع کردن
buys U تطمیع کردن
buy off U تطمیع کردن
bribe U تطمیع کردن رشوه
bribing U تطمیع کردن رشوه
bribed U تطمیع کردن رشوه
bribes U تطمیع کردن رشوه
suborn U به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
fascinated U شیفتن
nympha U شیفتن
fascinate U شیفتن
magnetizes U شیفتن
captivates U شیفتن
captivated U شیفتن
captivate U شیفتن
allure U شیفتن
magnetism U شیفتن
vibes U شیفتن
magnetised U شیفتن
magnetises U شیفتن
magnetising U شیفتن
magnetize U شیفتن
fascinates U شیفتن
enamour U شیفتن
charm U شیفتن
enamor U شیفتن
ensorcel U شیفتن
allurement U تطمیع
decoy U وسیله تطمیع
decoyed U وسیله تطمیع
lures U وسیله تطمیع
lured U وسیله تطمیع
lured U فریب تطمیع
baits U مایه تطمیع
baited U مایه تطمیع
bait U مایه تطمیع
lures U فریب تطمیع
luring U وسیله تطمیع
luring U فریب تطمیع
gudgeon U وسیله تطمیع
lure U وسیله تطمیع
decoys U وسیله تطمیع
lure U فریب تطمیع
decoying U وسیله تطمیع
entices U تطمیع بدام کشیدن
baiter U تطمیع و وسوسه کننده
entice U تطمیع بدام کشیدن
enticed U تطمیع بدام کشیدن
lured U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lures U بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring U بوسیله تطمیع بدام انداختن
incorruptibly U با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
slush funds U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com